حسين فدايي نماينده سابق مردم تهران در مجلس در پي مواضع اخير و تندتر شدن اکبر هاشمي رفسنجاني، يک «رنجنامه تاريخي» خطاب به وي منتشر کرد.
به گزارش
سلام لردگان؛ به نقل از
راه دانا؛ حسين فدايي نماينده سابق مردم تهران در مجلس در پي مواضع اخير و تندتر شدن اکبر هاشمي رفسنجاني يک «رنجنامه تاريخي » خطاب به وي منتشر کرد
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾ مَلِکِ النَّاسِ ﴿۲﴾ إِلَهِ النَّاسِ ﴿۳﴾ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿۴﴾ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿۵﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿۶﴾
رنجنامه
حضرت آقاي هاشمي رفسنجاني
با عرض سلام
مواضع شما را در روزهاي اخير و در ثبت نام مجلس خبرگان رهبري مشاهده کردم. فرموده بوديد که: «اميدواريم اين انقلاب به حضرت حجت (عج) واگذار شود و ما نيز زير نظر اين امام زنده و غايب، راهمان را بدرستي بپيماييم.»
آري؛ اين حرف شما کلام حقي است که از آرمانهاي انقلاب اسلامي، امام راحل و رهبر معظم انقلاب و شهدا و مردم انقلابي ايران عزيز نشأت گرفته شده است.
با اين حال، مواضع جنابعالي را از ابتداي انقلاب مرور و بازخواني کردم تا ببينم آيا مسيري که جنابعالي از ابتداي انقلاب اسلامي تا به امروز پيمودهايد در راستاي آرزويي مي باشد که بيان کرديد و يا آنکه خداي ناخواسته برعکس است. لذا اين رنجنامه را تقديم مي کنم شايد مؤثر افتد.
اين سطور را با ذکر خاطره اي مشترک از شما و خودم آغاز مي کنم، به اميد انکه براي همه ما عبرت آموز باشد. در اثناي مبارزات قبل از انقلاب، هرچند مطالبي در مورد جنابعالي شنيده بودم ولي اولينبار که توفيق ديدار شما را پيدا کردم در زندان اوين بود. در آن زمان از کميتهي مشترک به اوين منتقلشده بودم و در آنجا در سلول انفرادي بودم. هنگام اولين ملاقات با خانواده وقتي در اتاق انتظار ملاقات، زندانيان سياسي را جمع و مأمورين زندان چشمبند را از روي چشمانم باز کردند، عدهاي زنداني در کناري بودند و يک فرد روحاني تنها در کناري ديگر ايستاده بود؛ متوجه شدم که از طرف چپيها (مارکسيستها) و منافقين (سازمان مجاهدين خلق) در بايکوت قرارگرفتهايد. با اعتقادي که به روحانيت داشتم بهطرف شما آمدم و حال و احوالي کرديم و عليرغم توجهي که معمولاً به يک زنداني جديد ميشد، شما را ترجيح دادم. بعدها که از سلول انفرادي به بند عمومي منتقل شديم به بند علما و روحانيون (مذهبيون) آمدم و آشنايي بيشتري با شما حاصل شد، هرچند مجال آن کوتاه بود و شما آزاد شديد. اما آنچه در اين مدت برايم جلبتوجه مينمود سؤالهاي شما از محيط بيرون و فضاي دانشگاهي بود و نگرانيتان از افکار افرادي همچون دکتر پيمان و امثالهم؛ چراکه اين افکار را خطرناک ميدانستيد. اين دقت نظر براي من که يک جوان 20، 21 ساله بودم بسيار قابلتوجه بود. البته داستان حمايتهاي شما از منافقين (سازمان مجاهدين خلق) و فاصلهگيري شما پس از تغيير ايدئولوژي آنها و برخوردهايشان با روحانيت در زندان را نيز کمابيش ميدانستم.
با اين خاطره که از شما در ذهن داشتم، پس از پيروزي انقلاباسلامي دعوت از افرادي چون دکتر پيمان براي عضويت در شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي، برايم بسيار سؤالبرانگيز بود. بعدها نيز در رابطه با حمايت ششدانگ شما از آقاي بهزاد نبوي در ماجراي انفجار دفتر نخستوزيري که منجر به شهادت آقايان رجائي و باهنر شد -آن هم در خطبههاي نماز جمعه- و همچنين هنگام رأي اعتماد وزارت صنايع سنگين، همچنين زماني که در رابطه با سازمان مجاهدين انقلاباسلامي خدمت رسيديم و ماجراهاي سازمان را مطرح کرديم و نيز آن هنگام که نگراني خود را از خط 3 و باند مهدي هاشمي (سال 61-62) براي شما تشريح کرديم ولي حضرتعالي بهعنوان رهنمود فرموديد که مراقب باشيد آتشبيار معرکه نشويد (!)، بر تعجب ما افزوده شد. اما بههرحال چون تصور ما اين بود که حضرتعالي سرباز و يار حضرت امام (ره) هستيد، بر اين نکات تمرکز نکرديم. به علت شرايط و سرعت زياد حرکت انقلاب فقط از اين رفتارها و عملکردهاي شما متعجب و متحير بوديم و روي اين نکات تمرکز نميکرديم (که ايکاش تمرکز ميکرديم).
آنچه براي ما غمانگيزتر بود اصرار بيشازحد شما -عليرغم نظر حضرت امام خميني (ره)- بر پذيرش قطعنامه بود. آن زمان که فشارهاي بينالمللي و ليبرالها و ضدانقلاب و منافقين و آقاي منتظري و بيت ايشان بر حضرت امام (ره) و ملت ايران براي القا و تحميل قطعنامه به جمهوري اسلامي بود و راهبرد حضرت امام (ره) و ملت ايران و رزمندگان «جنگ جنگ تا پيروزي» بود، شما به دنبال پذيرش قطعنامه بوديد. اينکه چنين تحليل و نظري داشتيد، شايد چندان مهم به نظر نرسد، ولي مسئله پراهميت اين است که براي تحقق نظرتان در فرماندهان ايجاد ترديد کرديد. «خط ترديد» بزرگترين اشتباه استراتژيک شما بود که براي به راه انداختن آن تلاش کرديد و همعرض ديدگاه امام (ره) اين خط را بر ملت ايران تحميل کرديد. نام آن را نيز عقلانيت گذاشتيد و به فرماندهان و رزمندگان سپاه گفتيد همه موافق قبول قطعنامه هستند؛ الا شما و اگر شما کوتاه بياييد حضرت امام (ره) هم قبول ميکنند.
آقاي هاشمي
تئوريزه کردن «خط ترديد» و عقلاني جلوه دادنش و تندرو خواندن مخالفينِ آن، بزرگترين خطاي شما بود و متأسفانه نه تنها هيچگاه در خود ترديد نکرده بلکه همواره مخالفين را مذمت نموديد. ولي اي کاش اين « خط ترديد » را لحظه اي در افکار خود تقويت مي کرديد تا شايد ... .
البته خوب ميدانيد که امام و ملت ايران و بچههاي حزب الهي هيچگاه جنگطلب نبوده و نيستند؛ بلکه بر عزت ملي و غيرت ملي تأکيد داشته و دارند؛ هيچگاه به وعدههاي نظام سلطه اعتماد نداشته و ندارند و بزرگترين مصداق و دليل آنهم همين قطعنامه 598 بود. دشمنان چقدر به وعدههاي خود عمل کردند؟ آيا متجاوز (صدام) محاکمه شد؟ بر مردم عادي کوچه و بازار هم معلوم بود که ماشين جنگي صدام با کارگرداني و حمايت و پشتيباني قدرتهاي جهاني کوک شده و محاکمهي صدام يعني محاکمهي خودشان و آنها هرگز زير بار چنين موضوعي نخواهند رفت. بگذريم ...
جناب هاشمي
حضرتعالي در دوران رياستجمهوري خويش با در پيش گرفتن سياستِ تعديل اقتصادي از مرام اقتصادي دولت آقاي ميرحسين موسوي –که ميدانيم موردحمايت شديد جنابعالي بود- يعني اقتصاد بسته و دولتي به سمت اقتصاد باز و آزاد، طي يک چرخش 180 درجهاي در خطمشي، تغيير رويکردي آشکار داديد؛ بهگونهاي که در خطبههاي نماز جمعه که تا ديروز بر عدالت اجتماعي تأکيد داشتيد ازآنپس مردم را به مانور رفاه و مصرفگرائي دعوت کرديد و چه بسيار خيرخواهان و دوستان که شما را نصيحت کردند و گوش فرا نداديد.
سوگوارانه بايد عرض کنم که در دوران دولت جنابعالي فرصتهاي زيادي از دست رفت. عدهاي از بستگان و اعضاي حزب دولت ساخته که شما را پدر معنوي خود ميدانند و شما نيز خود را برادر معنوي آنها معرفي کرديد آنچنان شما را احاطه کردند که صداي ديگري را يا نميشنيديد و يا حسابي براي آن باز نميکرديد. فشار اقتصادي آنقدر بر مردم زياد شد که حوادث و رخدادهاي 13 آبان، مشهد، اسلامشهر و ... رخ داد ولي علت وقوع آنها را ريشهيابي نکرديد. کسبهي جزء، حتي فروشندگان تره بار هم قيمتها را افزايش ميداد و علت را که جويا ميشديد ميگفتند چون دلار گران شده پس ما هم گران ميکنيم. اين در شرايطي بود که عدهاي از نزديکان شما خيلي معمولي و با صراحت ميگفتند که بستگان رئيسجمهور بايستي با بستگان روساي جمهور دنيا ارتباط و حشرونشر داشته باشند؛ و قطعاً براي اينکه کم نياورند، روي آوردن به زندگي و مشرب اشرافي و گذراندن اوقات فراغت و تفريحات در اروپا و جزاير تفريحي و... امري طبيعي است. و يا اظهار ميداشتند که در دنيا براي اجراي سياست تعديل اقتصادي دولتها با معترضين برخورد ميکنند و کشتن آنها هزينهاي است که براي تعديل اقتصادي و اصلاحات اقتصادي غربي بايد پرداخت تا کشور شکوفا شود!!
واي بر ما. اين تذهبون؟
بهراستي، زندگي ملت رهاشده از جنگ و مستضعفين کجا و زندگي مرفه بيدردان و دنياطلبان کجا؟!
آن هنگام که هشدارها و فريادهاي رسا و بلند رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالي) نسبت به مسائلي همچون تهاجم فرهنگي، مذمت شکلگيري طبقه ممتاز، اشرافيت دولتي و امثالهم به گوش ميرسيد نيز واکنش مناسب از شما نديديم و فيالمثل اگر به وزيري از مشکلات اقتصادي و گراني انتقاد مي شد ميگفت تو هم سوسياليست شدهاي؟! ( کما اينکه اخيراً هم اين جمله از وزيري ديگر شنيده شده است. )
در دوران شما فکر و فعاليت اقتصادي غلط آنچنان حاکم شد که در شهرداري هر کاري امکانپذير شد؛ البته به قول معروف «قيمت آن متفاوت بود.» دستگاه اطلاعاتي نيز که بايد چشم نظام و ديدهبان آن براي رصد کجيها باشد وارد عرصههاي اقتصادي فاسد شد و عليرغم نظر رهبر معظم انقلاب به کارش ادامه داد و شما حمايت مي کرديد. آقاي هاشمي ما ديديم که خط نفوذ دشمنان قسمخورده ملت ايران وارد حريم خصوصي و خانوادگي مديران کشور شده و در حال آلودهسازي فرزندان آنها است؛ اما دريغا که هشدارها فايدهاي نکرد.
جناب آقاي هاشمي!
براي ما اين نکته نيز بسيار تعجببرانگيز بود که مسئوليت مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري را به کسي واگذار کرديد که ولايتفقيه را قبول نداشت و جالب آنکه آنجا کانون فعاليت گروهها و احزابي شد که نه تنها به دنبال ترويج ليبراليسم در فضاي جامعه بودند، بلکه حتي عليه شما و دولت شما رسماً فعاليت ميکردند و عليه ارزشهاي انقلاب مطلب مينوشتند و شما ميدانستيد و به اين مسئله تن داديد؛ چرا؟
توجه داشتيد که قبل از انتخابات رياست جمهوري سال 76 اطرافيان شما تلاش زيادي کردند که محدوديت زماني قانون اساسي را براي رياست جمهوري ناديده بگيرند تا جايي که اگر امکانش باشد رياست جمهوري شما را مادام العمر کنند، براستي واکنش شما در خصوص اين گونه عملکردها چه بود؟
وقتي در رابطه با فساد و ريخت و پاشهاي مديريتي هشدار داده ميشد ميگفتيد وقتي قطار توسعه اقتصادي و سازندگي حرکت ميکند 5 تا 10درصد ريخت و پاش امري طبيعي است و اين نگاهي وارداتي است نه مبني بر اسلام ناب محمدي (ص) و توجه به محرومين و مستضعفين.
جالب است در انتخابات دوم خرداد، در حالي که همه و از جمله شخص آقاي ناطق انتظار داشتند از وي حمايت کنيد، با کمال تعجب شما همسو با جريان موسوم به چپ- همانها که در مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري بهشان بال و پر داديد- در نماز جمعه سناريوي ترديد و احتمال تقلب را تقويت کرديد. به اين ترتيب جمله «بنويسيد خاتمي ميخوانند ناطق» آقاي ناطقي را که کاملاً به شما نزديک بود با ناکامي مواجه کرد. در انتخابات 76 بود که خيلي ها ميزان وفاداري شما به نزديکترين دوستانتان –از جمله آقاي ناطق- را فهميدند و اي کاش آقاي ناطق نيز همين حقيقت را درک مي کرد!
آيا يادتان هست که چند صباح بعد، مشارکتي ها در انتخابات مجلس ششم از خجالت شما در آمدند و هديه اي که در دوم خرداد از شما دريافت کرده بودند را در زمستان 78 به شما عودت دادند!!!
و ديديد که کودتاي نرم و سخت 18 تيرماه سال 1378 را رغم زدند و اگر نگوييم کارگرداني کردند ولي همراه و مؤيد خوبي بودند تا اسباب به آتش کشاندن ميراث امام و شهدا و ملت ايران را فراهم آورند که خدا نخواست.
شما ديديد که آنها تمامي شخصيت شما را به استهزاء گرفتند.
شما ديديد که آنها ميراث امام را به آتش کشيدند.
شما ديديد که بيشترين دشمني آنها با شما بود.
شما ديديد که آنها دنبال حکومت سکولار هستند.
شما ديديد که آنها خط امام را تحريف ميکنند
شما ديديد که آنها تحت تأثير خط نفوذ، هضم در نظام ظالمانه جهان را پذيرا هستند
شما ديديد خط افراط و راديکال را آنها دنبال ميکنند.
شما ديد که آنها جهاد، گذشت و ايثار بسيجيان را به خشنوتطلبي معنا کردند.
اما در مقابل چه کرديد؟
و ما عليرغم بيمهريها و کملطفيها به خاطر امام و شهدا و انقلاب حاضر شديم با شما کار کنيم، بهعنوان محور وحدت از شما دعوت کنيم و شما به بهانه فراجناحي بودن امتناع ورزيديد. حتي قبل از انتخابات خبرگان رهبري خدمت شما رسيديم و عرض شد که در شوراي مرکزي جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي به تبعيت از جامعه مدرسين حوزه علميه قم اسامي نامزدهاي سراسر کشور را در يک جلسه به جمعبندي رسيدند ولي در مورد حضرتعالي در دو جلسه بحث و بررسي با اختلاف يک رأي حضرتعالي رأي آورديد (که موجب شد خانم وحيد دستجردي به اعتراض بر قرار گرفتن نام شما در فهرست از جمعيت بروند). آنچه دوستان و اعضاي شوراي مرکزي از سوز دل و خيرخواهي و حضوري در جلسه در اعتراض و انتقاد به شما مطرح کردند عبارت بود از:
اجراي مشي اقتصادي و سياست تعديل که منجر به حمايت از سرمايهداران بي درد و ناديده انگاشتن توده مردم و مستضعفين ميشود.
برخي اطرافيان شما (حزب دولت ساخته کارگزاران) در مسائل اقتصادي علاوه بر بند 1، حساسيتي نسبت به فساد اقتصادي و مالي ندارند.
بستگان شما علاوه بر بند 1 و 2 سلوکشان شکل دادن به يک طبقه ممتازه و ويژهخواري را تداعي ميکند.
در بخش فرهنگي در دوران دولت شما مشکلات جدي ظهور و بروز کرد.
در مسائل خارجي سياست تنشزدايي يعني وادادگي را اتخاذ کرديد؛ گويا ايران کاري کرده که حالا بيايد رفع تنش کند!
و مهمتر اينکه ديدگاه شما با ديدگاه حضرت امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري زاويه دارد و اين موجب گسست فکري در نظام مي شود.
پس از بيان محورهاي انتقاد به مشي مديريتي دولت کارگزاران، جنابعالي در مقام پاسخگويي همهي موارد را نفي کرديد و بيان داشتيد که تعداد دانشجويان، مدارس و... زياد شده و ثانياً ابزارهاي فرهنگي در اختيار رهبري است نه دولت که شگفتي زيادي براي دوستان ايجاد کرد که فيالمجلس واکنش نشان دادند.
جناب آقاي هاشمي
ملاحظه ميفرماييد که بچههاي حزبالله از روي تعهد و وظيفه آنچه شرط بلاغ بود انجام دادند و صادقانه بارها و بارها مشکلات و انتقادات را براي شما بيان کردند اما دريغ از گوش شنوا.
پس از کودتاي نرم و قائله 18 تير 78 که همهي نيروهاي حزبالله را نگران کرد، گروههاي سياسي اصولگرا گرد هم جمع شدند تا چارهانديشي کنند. آنها وفاق در بين همهي وفاداران بهنظام را ضروري دانستند و جهت شکلگيري اين وفاق محوريت شما را جمعبندي کردند و همگي خدمت رسيدند و تحليل خود را ارائه دادند و از شما براي محوريت وفاق همه نيروهاي معتقد بهنظام دعوت کردند. اما شما عليرغم قبول تهديدها و چالشها و ضرورت وفاق و وحدت فرموديد که دوم خرداديها در قدرت هستند و شما در ضعف هستيد و من هم فراجناحي هستم و تحقير آميز گفتيد دلم براي شما مي سوزد و حاضر نشديد به وحدت حزب الله کمک کنيد! و ما چه ميدانستيم که بنا داريد با مخالفين خود ائتلاف کنيد؟! هرچند اگر در انتخابات دوم خرداد دقت ميشد معلوم بود که طراحان کارگزار و آقايان مرعشي و کرباسچي از فعالان صحنه هستند. آنان اولين کساني هستند که اتهام ناجوانمردانه تقلب را به جمهوري اسلامي زدند و صريحاً تبليغ کردند که در پاي صندوقهاي رأي مردم مينويسند خاتمي ولي خوانده ميشود ناطق؛ شما ميدانستيد و توي دهان آنها نزديد و بلکه آنرا فرصتي تلقي کرديد تا نامزد موردنظر حزبالله رأي نياورد.
القصه؛
ماجراي قدرتطلبي تمام نشد و روزبهروز به شکلي ديگر ادامه يافت. مردم فهميدند هاشمي دهه 70 با هاشمي دهه 60 و هاشمي دهه 80 با هاشمي دهه 70 تفاوت دارد.
مردم ديدند همان تيم اقتصادي که در دولت ميرحسين موسوي دنبال اقتصاد بسته و دولتي بود، در دولت هاشمي با شعار اقتصاد آزاد و اقتصاد باز به ميدان آمده و در دولت آقاي خاتمي هم فعال مايشاء است، چنانچه در دولت احمدينژاد و الآن هم در دولت روحاني همان فکر ميدانداري ميکند؛ البته ممکن است بعضي عوضشده باشند ولي فکر همان فکر است. اين فکر و انديشه اقتصاد ليبرال -آنهم ناقص و با اشکال مختلف عاريهاي و وارداتي با الگوهاي صندوق بينالمللي پول و بانک جهاني- است که بيش از 30 سال تلاش ميکند تا خودش را بر کشور تحميل کند و فرصت نداده تا اقتصاد ملي و اسلامي وارد صحنه شود.
جناب آقاي هاشمي
چه کسي بايد پيشتاز تحقق اسلام ناب محمدي (ص) و انديشه ناب امام خميني (ره) در حوزه اقتصاد ميشد؟ شما کدام جبهه را تقويت کرديد؟!
بههرحال يک سال قبل از انتخابات رياست جمهوري سال 84 اعضاي شوراي مرکزي جمعيت ايثارگران خدمت شما آمديم -بااينکه به وفاق کمک نکرديد و علي رغم آنکه با مخالفين و منتقدين خود ائتلاف کرده بوديد و با همه ناملايماتي که از سوي شما مشاهده شد- و عرض کرديم شما نيروهاي نسل اول انقلاب هستيد، اوضاع کشور خوب نيست و ياران امام بايستي براي نسل آينده کمک کنند تا کادر سازي شود، لازم است جوانان و تازه نفس ترها به ميدان بيايند، گردش نخبگان صورت گيرد، چرخش قدرت شود، به جوانان بها داده شود و ديگر حضور نسل اوليهاي مانند شما در عرصه انتخابات به مصلحت نيست. هر آنچه تحليل کرديم را قبول کرديد و تشويق نموديد و گفتيد که بنا داريد در انتخابات وارد نشويد ولي تا آستانه انتخابات هرروز مطلبي مطرح کرديد و دائماً ميگفتيد ميآيم، نميآيم! و در آخر با اينکه متوجه شديد مقام معظم رهبري مصلحت شما را در آمدن به عرصه انتخابات نديدند ولي تصميم گرفتيد که وارد رقابت شويد. بار ديگر و در آستانه انتخابات سال84 رياست جمهوري خدمت رسيديم و شما را يادآور ملاقات يک سال قبل کرديم و فرموديد همه آن حرفها را که گفتيد يادم هست و قبول دارم ولي اگر اصولگرايان وحدت کنند، نميآيم. گفتيم کمک کنيد تا وحدت شود؛ ما طي توافقات که داشتهايم قرار است هرکس در سنجش افکار عمومي بالاتر باشد از وي حمايت کنيم و شما گفتيد اگر روي آقاي ولايتي تفاهم کنيد من حمايت ميکنم و نميآيم. عرض کرديم بناي ما اين است که هرکس در سنجش بالاتر باشد و الآن آقاي قاليباف بالاتر است و گفتيد ايشان سرهنگ است و اهل پادگان و حاضر نشديد کمک کنيد. ما عرض کرديم در بهترين حالت اگر شما بياييد انتخابات دومرحلهاي ميشود و نفس دومرحلهاي شدن يک افت براي شما است و مصلحت شما نيست، قبول کرديد؛ ولي فرموديد دوستان ما سنجش کردهاند همين الآن که من تصميم نگرفتهام براي آمدن، 57 درصد رأي دارم. عرض کرديم ما از اين سنجش خبر داريم، نظرسازي است که اطرافيان شما انجام داده اند و علمي نيست و ساختگي است و با اين مذاکره جدا شديم و شما تحت تأثير جريانات مشکوک و ليبرالها وارد صحنه شديد و با دست خودتان زمينه رأي آوري آقاي احمدينژاد را فراهم کرديد.
جناب آقاي هاشمي
چه بگوييم از ستاد تبليغات انتخابات شما و کارناوالهايي که راه انداختند و برچسبهاي 2005 که توليد کردند! براستي چه کساني براي شما تبليغ ميکردند و چه ميتوان گفت از آن فيلم تبليغاتي و بهاصطلاح ديدار صميمي با جوانان و ... .
و چه بگوييم از مرحله دوم انتخابات که همهي ضدانقلاب و مارکسيستها و ليبرالها و امثالهم از شما حمايت کردند و دوقطبي احمدينژاد و هاشمي رقم خورد که طبعاً نتيجه کار براي هر انسان منصفي معلوم بود.
در همان زمان مطلع شديم که اتاقهاي فکر و کميتهي پشتصحنه به ستادهاي شما خط دادهاند که ساعت 12 امشب اگر اسم آقاي هاشمي از صندوق درنيامد بريزيد جلوي وزارت کشور و در خيابانها و اعلان کنيد تقلب شده. خوشبختانه اين خبر زودهنگام لو رفت و به حضرتعالي منعکس شد و شما هم به برادرتان منعکس کرديد و اين فتنه تااندازهاي کور شد. چون معترضين سازماندهي شده کمتر از هزار نفر آمدند و شعار تقلب سردادند و فتنه خنثي شد؛ ولي متأسفانه همان جريان نفوذ موفق شد، اين سناريو را بعدها به نتيجه رساند.
جالبتر آنکه فرزند عزيزتان و البته به قول شما مظلوم (!) آقاي مهدي هاشمي، قبل از انتخابات 84، در تاريخ دوم ژوئن ۲۰۰۵ در مصاحبه با روزنامه امريکايي «يو.اس.اي تودي» جملاتي بر زبان راند که شرم بر چهره انسان از بازگو کردن آن مينشيند، اما براي بازخواني تاريخ بايد بگويم که او در اين مصاحبه گفت: «پدرم در صورت انتخاب مجدد بهعنوان رئيس جمهوري، قانون اساسي را به منظور کاهش قدرت رهبري و تبديل آن به مقامي تشريفاتي نظير «ملکه انگليس» تغيير خواهد داد.»
البته همين آقازاده عزيزتان همان زمان بارها براي ما پيغام فرستاد که اگر پدرم رئيسجمهور شود حاضريم 4 يا 5 وزارت خانه را به شما بدهيم و بعد هم تهديد کرد که اگر براي ژنرال ما مشکل پيش آيد ژنرال شما را ميزنيم.
واي بر ما، کار شما براي رأيآوري به کجا رسيده بود؛ از گريه با جوانان تا حمايت ضدانقلاب؛ از تطميع توسط فرزندتان تا تهديد توسط ايشان.
پس بايد پرسيد «فاين تذهبون»؟!
آقاي هاشمي
چه شده که چنين شتابان مسير افول را انتخاب کردهايد؟! ما را کاملاً از خود مأيوس کردهايد. حزبالله نهايت حسن نيت خود را نسبت به شما نشان داد ولي شما حاضر نشديد کمي توجه و تأملکنيد. کينهي حزبالله به دل گرفتيد و همه را با احمدينژاد يکي فرض کرديد که حتماً اشتباه کرديد! شما هيچ ميدانيد بسياري از بزرگان که از حضرتعالي حمايت ميکنند نه به اين دليل است که در شما اشکال نميبينند بلکه براي بازدارندگي از شکلگيري منتظري ديگري هستند، متاسفانه شما هيچ متوجه اين معنا نيستيد.
خط 3 که در دهه 60 مخالف شما بود با تمام قامت به همراه کارگزاران و فرزندان شما به صحنه آمدند تا به بهانه حمايت از شما از دولت وقت انتقام بگيرند و خودشان را براي انتخابات سال 88 آماده کردند و خدا ميداند که چه تلاشها و برنامهريزيهايي شد، چه پولها که خرج شد، چه ارتباطاتي که برقرار شد و چه کارشناسان داخلي و خارجياي که به کار گرفته شدند تا در 88 احمدينژاد رأي نياورد. کليد فتنه با اسم رمز تقلب مدتها قبل از انتخابات سال 88 زده شد که دليل آشکارش راه انداختن کميته صيانت از آراء بود.
دردمندانه عرض ميکنيم که در همهي صحنههاي آشکار و پنهان فتنه -از اتاقهاي فکر پشتصحنه گرفته تا تظاهرات آشکار جريان فتنه- همه و همه جاي پاي بستگان و نزديکان آقاي هاشمي به چشم ميخورد.
قبل از شروع فتنه 88 که به قول خودتان در آخرين نماز جمعه، اسم بحران روي آن قرار داديد، در نامه بدون سلامي که با رضايت و موافقت جنابعالي رسانهاي شد، خطاب به وليفقيه اعلام کرديد که اگر به پيشنهادهاي شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات، جامعه را فرا خواهد گرفت و چطور همان شد که شما گفتيد، حالآنکه هيچگاه حاضر نشدهايد به سؤال افکار عمومي جواب دهيد بر اساس چه اطلاعاتي، دود آتش فتنه گران را ديده و پيشبيني کرده است. و همچنين گفتيد: «با اينهمه بر فرض اينکه اينجانب صبورانه به مشي گذشته ادامه دهم، بيشک بخشي از مردم و احزاب و جريانها اين وضع را بيش از اين بر نميتابند و آتشفشانهايي که از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههاي آن را در اجتماعات انتخاباتي در ميدانها، خيابانها و دانشگاهها مشاهده ميکنيم.» و البته راست هم ميگفتيد چرا که فرزندانتان ميداندار اين صحنه بودند! و در آخر نامه با بيت شعري کنايه آلود گفتيد:
سر چشمه شايد گرفتن به بيل چو پر شد نشايد گرفتن به پيل
و حال آنکه شما از همهي اينها مطلع بوديد و به جاي برخورد با اين عناصر فتنهگر که داشتند کشور را به آتش فتنه خود ميسوزاندند و به سمتي ميبردند تا سوريهاي ديگر در ايران عزيز ما رقم بزنند و به جاي تلاش براي فرونشاندن آتش فتنهي قدرتطلبان که معلوم بود ايادي استکبارند، عکس العمل شما آن نامهي بدون سلام شد که حاوي تهديدات متعدد به رهبري و مجموعهي نظام بود.
فيالمثل وقتي به شما گفته شد دخترتان فائزه خانم در تظاهرات بوده و چنين و چنان شعارهايي داده، گفتيد فيلمش را بدهيد و وقتي فيلم را هم ديديد، نهتنها اتفاقي نيفتاد بلکه برعکس حضور آنها در فتنه بيشتر شد و ما هيچگاه از جنابعالي درباره برائت از حضور و مديريت تظاهرات توسط فرزندانتان، نديده و نشنيديم.
کار بهجايي رسيد که شما براي اثبات ادعاي تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه داديد و نقل غلط از آيتالله ريشهري کرديد. آقاي هاشمي! روح امام و شهدا را عذاب داديد وقتي در جلسه 4 نفره با حضور ميرحسين موسوي و سيد محمد خاتمي و سيد حسن خميني گفتيد کف نظر آقاي ميرحسين ابطال انتخابات است. با اين اقدامات و موضعگيريهايتان فرصت رجزخواني و تجرّي براي نظام سلطه و سفيران آن، منافقين و ضدانقلاب را فراهم آورديد و حاضر نشديد به دهن ميرحسين بزنيد. البته نه شما و نه خاتمي و نه آقاي سيدحسن به دهن ميرحسين نزديد و در اين ماجرا شريکيد.
در روز 26 تيرماه سال 88 (که به قول خودتان نماز جمعه تاريخي بود) و به شهادت تاريخ و اسناد که مورد حمايت جريان ضدانقلاب، معاندين خارجي، سکولارها، ملي مذهبيها و منافقين بود، بهعنوان يگانه رهبر جريان فتنه، همان خواستههاي خود در نامه بدون سلام را از تريبون مقدس نماز جمعه تکرار کرديد و قطعاً ميدانيد اکثريت کساني در آن نماز جمعه حامي شما بودند، هيچ قرابتي با مقدسات شرعي و نماز نداشتند تا جايي که به آن شکل در صف نماز جماعت حاضر شدند و به امامت شما اقتدا کردند.
بهراستي آقاي هاشميِ يار و ياور امام و رهبري، حالا يارو ياور چه جرياني شده بود؟ چرا دشمنان قسمخورده ملت ايران به او دلخوش کرده بودند؟ چرا ضدانقلاب به او استشهاد و استناد ميکردند؟!
آه از اين همه اعواج و شک و ترديد! آه از اين همه شاد کردن دل دشمن! آه از اين همه تغيير در کسي که خود را يار امام و دوست، همراه، همسنگر ديروز، امروز و فرداي رهبري ميداند!
قربان دل رهبر عزيز و خانواده شهدا و ملت مظلوم ايران که حالا شاهد يکدندگيها و غرور اصحاب و ياران بنيانگذار انقلاب بودند. از ميرحسين و کروبي و خاتمي بگذريم، جناب هاشمي شما چرا چنين کرديد؟!
چرا به جاي جبران، در آخرين نماز جمعهي خود که حاوي مطالب سرشار از انحرافات فکري و بدعتهاي ديني و تهديد نظام ولايي بود خود را ابزاري براي نفوذ نظام سلطه و دشمنان انقلاب براي مقابله با رهبري قرار داديد؟!
همکاري شما در بازگرداندن مهدي فراري، براي محاکمه وي، بسيار اقدام مناسبي بود، اما مع الاسف پسازآن خطاي ديگري که از شما سر زد آن بود که قوه قضاييه را با لطايفالحيل تحتفشار قرارداديد تا مجرم را تبرئه کند؛ داستان فشارها به قوه قضاييه و تلاش براي تبرئه مهدي و...اگر روزي برملا شود چه براي شما ميماند؟!
ماجراي نامزدي مجدد و انتخابات 92 نيز يک داستان مفصل و درسآموز است. هم انتخابات گذشت وهم مهدي محکوم شد که درسها و عبرتهايش براي تاريخ و آيندگان بهجاي ميماند، ولي آنچه باعث شد اين رنجنامه را بنويسم داستان تحريف تاريخ و مواضع حضرت امام خميني (ره) و واقعيتهاي انقلاب بود. بسيار برايم رنجآور است که اصحاب امام، ياران انقلاب و مجاهدان ديروز را در حال ريزش ببينم. خدا ميداند خوشحال نيستم که هيچ، غم و اندوه دارم که براي چه؟ چرا هاشمي حاضر است با دست خود عزت و افتخارات را پايمال کند؟ من نميگويم شما قصد خيانت داريد ولي دردمندانه عرض ميکنم نتيجه و آثار مواضع و اقدامات شما منجر به خيانت به انقلاب و ملت ايران ميشود. چرا بايد شما مطلبي را بيان کنيد که خوراک و استناد رسانهي بيگانه و دشمنان اسلام شود؟
وقتي به ياد آقاي منتظري ميافتم سرنوشت مشترکي در ذهنم تداعي ميکند. هنگامي که اين جملهي حضرت امام خطاب به آقاي منتظري را در نامهي 06/01/68 مرور ميکنم که فرمودند «تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام» را مرور ميکنم، به اين يقين ميرسم که خداوند حکيم پاسخ رفتار غيرصادقانه و ناخالصانه را در دنيا و آخرت ميدهد.
جناب هاشمي
متاسفانه واقعيت امر اين است که شما از جايگاه يک انسان زيرک و سياسي که در مقابل دشمنان ميايستاد، تا جايگاه فردي که رهبري يک گروه سياسي قدرتطلب را بهدست گرفته، افول کردهايد. اين کار مشاورههاي غلط و اتاقهاي فکر ادراک ساز نفوذي است تا چنين شخصيت بزرگي را جلوي انقلاب و نظام قرار دهند؛ البته زمينهها مهم است و آن زمينهها اين فرصتها را به وجود ميآورد.
جناب هاشمي
چگونه بگوييم در مسير عدل و قسط قرار داريد؟ چگونه بگوييم دم زدن شما از عدالت و قسط واقعي است؟ چگونه بگوييم در تلاش براي بسترسازي ظهور حضرت وليعصر(عج) هستيد در صورتيکه جرم برخي از فرزندانتان با اين همه پرونده اثبات شده و حکم صادر شده، ولي باز از ايشان تمام قد دفاع مي کنيد و در مقابل فرزندانتان نظام مظلوم جمهوري اسلامي را محکوم مي کنيد! آيا اين دست اندازيها و جرمهاي فرزندان شما شايستهي ملت مظلوم ايران است که اينگونه حاميشان هستيد.
براي روشن شدن بيشتر شما و افکار عمومي مروري بر مواضع اين سالهاي اخيرتان دارم:
1- شما در فروردين ماه سال 91 و در گفتوگويي با فصلنامه مطالعات بينالمللي ميگوييد: «من در سالهاي آخر حيات امام (ره) نامهاي را خدمتشان نوشتم، تايپ هم نکردم. براي اينکه نميخواستم کسي بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حياتتان، اينها را حل کنيد، در غير اين صورت ممکن است اينها به صورت معضلي سدّ راه آينده کشور شود. گردنههايي است که اگر شما ما را عبور ندهيد، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... يکي از اين مسائل رابطه با آمريکا بود. نوشتم بالاخره سبکي که الان داريم که با آمريکا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم، قابل تداوم نيست. آمريکا قدرت برتر دنيا است. مگر اروپا با آمريکا، چين با آمريکا و روسيه با آمريکا چه تفاوتي از ديد ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داريم، چرا با آمريکا مذاکره نکنيم؟ معناي مذاکره هم اين نيست که تسليم آنها شويم. مذاکره ميکنيم اگر مواضع ما را پذيرفتند و يا ما مواضع آنها را پذيرفتيم، تمام است.»
و جالب اينکه پسازآنکه اين اظهارات شما با واکنش نخبگان سياسي و رسانهها مواجه ميشود، در توجيه ادعاي خود گفتيد: «اگر بحثهايم در مورد رابطه با آمريکا در آن نامه مورد ايراد بود، حتماً حضرت امام در همان زمان پاسخ من را ميدادند.» (!)
با توجه بهقاعده «الاقرار العقلا علي أنفسهم جائز» ميتوان صحت ادعاي شما در نگارش نامه را پذيرفت، اما اينکه شما سکوت امام را حمل بر رضايت ايشان کردهايد، سخت مبالغهآميز و تحريف مکتب امام (ره) است. حتي اگر صحت ادعاي شما مبني بر عدم پاسخ امام را بپذيريم هيچ عقل سليمي نميپذيرد که سکوت امام بهمعناي موافقت با ديدگاه شما باشد. چه آنکه امام در پيش و پس از انقلاب در بسياري از مسائل چالشي مطرح بين انقلابيون، همچون کتاب شهيد جاويد و دکتر شريعتي، سکوت پيشه کردند و اين را نميتوان بهحساب موافقت ايشان با ديدگاههاي انحرافي گذارد و مهمتر اينکه سرتاسر مواضع حضرت امام(ره) در سال پاياني عمر و حتي در وصيت نامه سياسي الهي ايشان و در نامه عزل آقاي منتظري (06/01/68) و پيام نوروزي ايشان در ( 01/01/68) همه و همه نفي ديدگاه و نظر شماست.
2- شهريورماه 1392 و در اوج تبليغات مستکبران عليه مقاومت و سوريه که باهدف حمله به اين کشور و اشغال آن انجام ميگرفت، جنابعالي نيز به سهم خود پازل طراحيشده نظام سلطه را تکميل کرده و در مراسم سالگرد آيتالله صالحي مازندراني ادعا کرديد: «مردم سوريه بيش از 100 هزار کشته و 8 ميليون آواره دادند در داخل و خارج، زندانها پر از مردم، زندانها جا ندارد بعضي از ورزشگاهها را گرفتند، آنها را پر کردند شرايط بدي بر مردم حاکم است مردم ازيکطرف از طرف خود حکومتشان بمباران شيميايي ميشوند و از طرف ديگري امروز منتظر بمبهاي آمريکا بايد بمانند.»
تنها پس از واکنش رسانهها و سياسيون انقلابي بود که شما عقبنشيني کرده و اظهارات خود را تصحيح کرديد، اما چگونه ميتوان تبعات آن سخنان دشمنشادکن و مستندساز براي دشمنان را از ياد برد؟
3- ديگر موضع شما که بسيار هم جنجالبرانگيز شد، ادعاي شما مبني بر موافقت امام (ره) براي حذف شعار مرگ بر آمريکا بود؛ چنانچه در گفتگو با ماهنامه مديريت ارتباطات ادعا کرديد: «موافق نبوديم که در مجامع عمومي مرگ کسي را شعار دهيم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بني صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگويند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم، نگويند. «مرگ بر شوروي» بود که گفتم الا ن با شوروي مشکل آنچناني نداريم. درباره آمريکا هم گفته بودم. وي گفت يک اصل قرآني وي را به اين روحيه رسانده است، چراکه قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بتها فحش ميدادند، ميگويد: حق نداريد به بتهاي آنها فحش بدهيد. «و لا تسّب الذين يدعون من دون الله» ميفرمايد بتها را سب نکنيد، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد ميگويند و باعث گمراهي بيشتر آنها ميشويد.»
پسازآن نيز پايگاه اطلاعرساني حضرتعالي با بازنشر بخشي از خاطرات شما نوشت: «هاشمي با يادآوري حذف شعار «مرگ بر آمريکا» و اينکه امام با حذف اين شعار موافق بودند و واکنشهاي تند بعدي و جوسازيهاي بهعملآمده در اين خصوص تأکيد ميکند: تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الآن هم دقيقاً يادم نيست که چه نوشتم. بههرحال موافق نبوديم که در مجامع عمومي مرگ کسي را شعار دهيم.»
اين در حالي بود که تا آخرين روز عمر پر برکت امام عظيمالشان در همه مجامع عمومي و مخصوصاً در حضور ايشان در حسينيه جماران و نيز در نمازهاي جمعهاي که به امامت خود حضرتعالي برگزار شد، شعار «مرگ بر آمريکا» سر داده ميشد.
مگر از ياد بردهايم که حضرت امام در پيام قبول قطعنامه که در کمتر از يک سال تا پايان عمر پر برکتشان صادر شد، با اشاره به ادعاهاي آل سعود براي توجيه کشتار حج گذاران، فرمودند: «دستنشاندگان امريکا آتش زدن پرچم امريکا را بهحساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروي و امريکا و اسرائيل را بهحساب دشمني با خدا و قرآن و پيامبر گذاشتهاند؛ و نيز مسئولين و نظاميان ما را با لباس اِحرام به عنوان رهبران توطئه معرفي کردهاند!»
و مگر ميتوان فراموش کرد که ايشان قاطعانه تأکيد کرد: «از خدا ميخواهيم که اين قدرت را به ما ارزاني دارد که نه تنها از کعبه مسلمين، که از کليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ بر امريکا و شوروي را به صدا درآوريم.»
امام بزرگواري که تا آخرين لحظات حيات، دست از مجاهدت و مبارزه نکشيد، چگونه ممکن است در ميانهي سالهاي دفاع مقدس موافق حذف شعار «مرگ بر آمريکا» شده باشد؟!
گويا برخي خواص که به «آلزايمر سياسي» مبتلا شدهاند، آرزوهاي دوره استحاله خود را به نام امام (ره) سند ميزنند! خدا را شکر ميکنم که آن عزيز سفرکرده، هوشمندانه چنين روزهايي را پيشبيني کرد و راه سوءاستفاده را چنين بست: «اکنونکه من حاضرم، بعضي نسبتهاي بيواقعيت به من داده ميشود و ممکن است پس از من، در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض ميکنم آنچه به من نسبت دادهشده يا ميشود، مورد تصديق نيست، مگر آنکه صداي من يا خط و امضاي من باشد با تصديق کارشناسان يا در سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفته باشم.»
حال که امام (ره) به اين صراحت مسير «تحريف» را مسدود کرده و شاهد چنين ادعاهايي هستيم، بايد از خود بپرسيم اگر آن امام بصير چنين پيشبيني نکرده بود، تحريفگران با ميراث فکري او چه ميکردند؟!
و ملت ايران بسيار متأسف و متأثر است که چطور و چگونه ممکن است، کسي که هر چه دارد از امام و انقلاب است، اينگونه مکتب امام را تحريف کند.
4- روايت عجيب شما در خصوص چرايي آغاز جنگ نيز بسيار تأملبرانگيز است. شما اخيراً در مصاحبهاي ادعا کردهايد: «در همان موقع [ابتداي انقلاب] انسانهاي افراطي بين ما بودند که حرف از صدور انقلاب [نه آن گونه که امام ميگفتند] ميزدند. بعضيها [نه باز با رويکرد و منظوري که امام داشتند] ميگفتند: با دولتها کار نداريم و با ملتها کار داريم. اين حرفهاي عجيبوغريب، باعث شد که کمکم اختلاف پيش بيايد. عراق بيش از همه ترسيد و عامل اجانب شد و عليه ما جنگ به راه انداخت.»
ظاهراً صدام هم بيتقصير بوده و اين به قول شما افراطيهاي داخلي بودهاند که صدام را ترساندهاند تا آن جنگ ظالمانه را بر ملت ايران تحميل کند. اما آقاي هاشمي! آن افراطيهايي که از آنها سخن گفتهايد و آنها را آغازگر جنگ ناميده ايد؟، چه کساني هستند؟ اگر مقصودتان مسئولان نظام هستند که خود شما هم جزو آنان بودهايد و احتمالاً بايد گفت حضرتعالي در رأس افراطيون بودهايد.
مگر يادتان رفته است که حضرت امام در پيام منشور روحانيت فرمودند: «من قبلاً نيز گفتهام همه توطئههاي جهان خواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است که ما نگوييم اسلام جوابگوي جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم.»
و باز در همين پيام در پاسخ به کساني که ادعاهايي مانند شما را مطرح ميکنند، ميفرمايند «آنان که هنوز بر اين باورند و تحليل ميکنند که بايد در سياست و اصول و ديپلماسي خود تجديدنظر نماييم و ما خامي کردهايم و اشتباهات گذشته را نبايد تکرار کنيم و معتقدند که شعارهاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق نسبت به ما و نهايتاً انزواي کشور شده است و اگر ما واقعگرايانه عمل کنيم، آنان با ما برخورد متقابل انساني ميکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين ميگذارند. اين يک نمونه است که خدا ميخواست پس از انتشار کتاب کفرآميز «آيات شيطاني» در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياي تفرعن و استکبار و بربريت چهره واقعي خود را در دشمني ديرينهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهانديشي به درآييم و همهچيز را بهحساب اشتباه و سوءمديريت و بيتجربگي نگذاريم و با تمام وجود درک کنيم که مسئله اشتباه ما نيست، بلکه تعمد جهان خواران به نابودي اسلام و مسلمين است و الا مسئله فردي سلمان رشدي آنقدر برايشان مهم نيست که همه صهيونيستها و استکبار پشت سر او قرار بگيرند»
اگر هم مقصودتان از افراطيهايي که دم از صدور انقلاب ميزدند، همان خط 3 ايها و باند مهدي هاشمي معدوماند، خوب است از خود بپرسيد، الان باقيماندههاي آنها کجا هستند و آيا در پناه شما مأوي نگرفتهاند؟
5- مواضع و ديدگاههاي روزها و ساليان اخير شما درباره ولايت فقيه نيز به مراتب تأملبرانگيز است. بنا بر نقل رسانهها شما در جلسه تاريخ ۷ اسفند ۸۷ هيئت امناي وقت دانشگاه آزاد، پيشنهاد يکي از اعضا را که گفته بود «در صورت فوت کليه يا اکثريت اعضاي مؤسس در يک زمان، وليفقيه تصميمگيري کند و اين مسئله در اساسنامه گنجانده شود» را رد کرده و گفتهايد «وليفقيه خوب است اما اشکالش اين است که بعداً اگر نظام ما وليفقيه نداشته باشد، اگر ما بخواهيم وقف ابدي باشد که نميشود بگوييم وليفقيه؛ ممکن است نظام ما وليفقيه نداشته باشد... تعدادي عليالبدل داشته باشد که در صورت حادثه جايگزين شود.»
اينگونه اظهار نظر درست زماني از سوي شما مطرح ميشد که شما رئيس مجلس خبرگان رهبري بوديد و اين انتظار به حق از حضرتعالي وجود داشت که بيش از هر کس ديگري پاسدار نظام و الگوي حکومتي ولايت فقيه باشيد. حال چطور ممکن است رئيس مجلس خبرگان براي «آلترناتيو ولايت فقيه» برنامهريزي کند؟!
6- نگاه شما به مقوله «آلترناتيو نظام ولايي» تنها به همين سخن ختم نميشود. در دهه فجر سال 1389 در گفتوگو با روزنامه جمهوري اسلامي و در توصيه به کساني که ناراضي خطابشان کرديد، گفتيد: «من به اين قشر ناراضي توصيهام اين است که بياييد در صحنه. انقلاب مال آنها هم هست. همه بيايند. حتي آنهايي هم که در انقلاب نبودند، سهمي هم نداشتند بيايند. اين کشور مال آنها هم هست. ما ميخواهيم همه بيايند. ما الان آلترناتيوي براي وضع موجود نداريم. همين را بايد حفظ بکنيم. با اصلاحات. با ترميمهايي که لازم است انجام بدهيم. اين طرف هم بعدها اين را به رخ آنها نکشند که براي ما آمدند. همه به عنوان وظيفه ملي و انقلابي و اسلامي بيايند.»
چنين به نظر ميرسد که شما خود را در قامت رهبر اپوزيسيون تلقي کرده و به هواداران اين جريان توصيه ميکنيد فعلاً که گزينه ديگري بهجاي نظام نداريم، بايد کوتاه آمد! سبحان الله! چطور ممکن است رئيس مجمع تشخيص مصلحت يک نظام خود را گاه در قامت رئيس اپوزيسيون همان نظام تصور کند؟!
7- موضوع ديگر مورد ادعاي شما امکان تشکيل شوراي رهبري است که در 26 بهمن 93 گفتهايد: «اگر خبرگان به وظيفه خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن يک فرد مناسب حتماً ميتوانند شورايي کنند. چون قانون شورا شدن هم باز است. شايد در آينده بدون شورا نتوانند کار درستي انجام بدهند.»
اين درحالي است که هم ما و هم شما ميدانيم که قانون اساسي مخالف رهبري شورايي است و بنا بر نقل حضرت آيت الله اميني، امام نيز پسازآنکه نظر شوراي بازنگري قانون اساسي مبني بر حذف رهبري شورايي را شنيدند، بر آن صحه گذاردند؛ با اين حال مواضع اين روزهاي اخير شما و بازگوکردن مجدد تئوري شکست خورده و شوراي رهبري و اصرار بر جا انداختن اين تئوري خلاف قانون اساسي براي چيست؟!
حال جاي اين پرسش از حضرتعالي است که در حالي که هيچ محمل قانوني بر اي رهبري شورايي نيست، طرح يکباره آن از سوي شما با چه هدفي انجام ميپذيرد؟ ايا ميتوان در اينگونه اظهارات نيت خير پيدا کرد؟شما مي دانيد که افراد عادي هم چنين تلقي مي کنند شما طرح مسئله شورائي را براي اين مطرح مي کنيد که در آن شريک شويد و چرا حاضريد چنين اتهاماتي را براي خود بخريد.و باز مي دانيد همه نخبگان و حضرت امام(ره) رهبري شورائي را راهگشا نمي دانستند و با تجربه به دست آمده آن را از قانون اساسي حذف کردند.
8- موضوع ديگري که نشان ميدهد بهزعم جنابعالي مسير انقلاب بعد از امام خميني (ره) دچار تحريف شده و بر اساس انديشههاي بنيانگذار انقلاب حرکت نکرده است، اظهارنظر شما در 10 آبان 94 و در همايش بينالمللي "قرآن در سيره و انديشه امام خميني" است، آنجايي که مدعي ميشويد «البته اگر اين انقلاب را با انديشه و ديدگاه امام خميني (س) پيش ميبرديم، قطعاً در حال حاضر وضعيت بهتري داشتيم، اما من مأيوس نيستم که با توجه به آگاهي که مردم پيدا کردند و تواناييهايي که بهطور روزافزون در کشور افزايش پيدا ميکند، ما موج جديدي از پيشرفت را که تا الآن نگذاشتند به آن دست بيابيم در آينده به نام اسلام و قرآن ايجاد کنيم».
حالآنکه بايد از شما بپرسيم چه کساني به دنبال فرستادن امام خميني و انديشههاي امام خميني به موزه تاريخ بودند و در حال حاضر آنها چه قرابت و ارتباطي با شما دارند تا جايي که اين قرابت به حدي نزديک ميشود که "عبدالحسين هراتيفرد" فرد هتاک به امام خميني (ره) و انقلاب، در چند قدمي هاشمي رفسنجاني در مجمع تشخيص مصلحت نظام حاضر ميشود و در جلسات خصوصي و عمومي شما شرکت ميکند.
آيا با اين وضعيت نميتوانيم به تغيير 180 درجهاي هاشمي رفسنجاني اقرار کنيم و بگوييم دشمنان ديروز انقلاب، امام و فعلي مقام معظم رهبري، دوستان و حاميان امروز هاشمي رفسنجاني شدهاند.
البته ما قبول داريم اگر اين انقلاب با انديشه امام و رهبري پيش مي رفت و برود دهها برابر اين پيشرفت داشتيم. ولي چرا نمي شود؟ چه مانعي وجود دارد؟ به اعتقاد ما ترديد اصحاب انقلاب مانع است. به نظر ما دشمنان خار شما و نظام سلطه مانع هستند. به نظر ما عناصر نفوذي و ضد انقلاب و فتنه گران مانع هستند. به نظر ما همان دشمنان ديروز امام(ره) و امروز رهبري که اطراف اصحاب انقلاب و بعضي خواص لانه کرده اند مانع تحقق آرمانهاي امام و شهدا و رهبري هستند .
9- معالأسف بايد گفت خاطرات و اظهارات شگفتآور و جنجالي شما، گاه در سطح بينالمللي نيز براي جمهوري اسلامي ايران هزينهزا بوده است. براي مثال چندي پيش در مصاحبه با سايت اميد هستهاي با طرح جملاتي دشمنشادکن مدعي شدهايد: «در سفر پاکستان ميخواستم با عبدالقديرخان ديدار کنم اما به من نشان ندادند. او معتقد بود کشورهاي اسلامي بايد بمب اتم داشته باشند» و يا در ادامه گفته بوديد: «در سال ۶۱ ذهنيت ما اين بود که بايد خود را به عوامل بازدارنده مسلح کنيم» و نيز از شما در اين مصاحبه نقل شده است که «درست است که ما اجازه رفتن بهطرف سلاح هستهاي را نداريم، ولي اگر شرايطي پيش بيايد و ضرورتي پيدا کند و يا دشمني پيدا کنيم که بخواهد از اين سلاح استفاده کند، قدرت ما محفوظ است.»
نياز به يادآوري نيست که اين گونه اظهارات موجب شوق و شعف رسانههاي صهيونيستي شد، بهطوريکه آنها مدعي شدند اين سخنان سند تلاش ايران براي دستيابي به سلاح هستهاي است.
در همين راستا روزنامه صهيونيستي هاآرتص نوشت: «رئيسجمهور پيشين ايران اعتراف کرد که ايران همواره، بهطور پنهانکارانهاي به دنبال بمب اتمي بوده است. اکبر هاشمي هدف از برنامه هستهاي ايران را بازدارندگي در سايه جنگ طولانيمدت با عراق اعلام کرده است.»
پايگاه راديو سراسري رژيم صهيونيستي نيز در گزارشي با عنوان «گزارشها نشان ميدهد يک رئيسجمهور سابق اعتراف کرده ايران به دنبال بمب هستهاي است» نوشت: «رفسنجاني در مصاحبهاي گفت که برنامه هستهاي ايران با قصد کسب قابليت ساخت سلاح هستهاي شروع به کارکرده است و گفته که «اوايل که شروع کرديم، در جنگ بوديم و دنبال اين بوديم که چنين امکاني براي روزي که دشمن ما بخواهد از سلاح هستهاي استفاده کند، داشته باشيم.»
همچنين روزنامه صهيونيستي «تايمز اسرائيل» نيز با انتخاب اين تيتر که «يکي از سران پيشين ايران اعتراف کرده ايران به دنبال سلاح هستهاي بوده» نوشت: «بر اساس گزارشهاي رسيده، آنها، اين برنامه را در حين جنگ با عراق براي ايجاد بازدارندگي شروع کردند.»
10- در کنار تمام اظهارت فوق، شايد گفتگوي اخير شما با روزنامه معلومالحال آرمان و چندپاره کردن فضاي آرام کشور و تهديد دوباره نظام اسلامي به بحران آتي، قدم ديگري در اجراي پازلي باشد که نشان ميدهد هاشمي رفسنجاني در حال تکميل آن است.
جنابعالي در اين گفتگو با اشاره به اعتماد مردم به نظام اسلامي (که معلوم نيست منظور از اين مردم چه کساني هستند) و با پيش کشيدن رضايت مردم از نتيجه انتخابات و ربط ان به فضاي امن کشور ميگوييد: «دليل عمده اين امنيت را بايد در علاقه مردم به وطن و انقلابشان ديد. چون اگر مردم علاقهمند نبودند، پنجرههاي زيادي براي حضور دشمن وجود داشت و دارد، علاقه مردم فضا را از نفوذ دشمنان تا حدود زيادي حفظ ميکند. يکي از عوامل رضايت مردم اين است که احساس ميکنند، سرنوشتشان دست خودشان است. معنايش همان است که انتخابات پرشور و حضور هر چه بيشتر مردم، نشان علاقه و اميد مردم به کشورشان است و اين مسئله خيليها را مأيوس ميکند.» حال آنکه در يکي از ديدارهاي خود و جمعي از فعالان سياسي به ما گفتيد: « فرق من با رهبري در آن است که ايشان مي خواهند مشارکت حداکثري باشد اما من مي گويم اگر دموکراسي را قبول داريم نمي توان بدون دموکراسي مديريت شده کار کنيم!» و اينقدر اين موضع شما بين سياسيون مشهور بود که جنابتان به انتخابات کنترل شده اعتقاد داريد و ما نميدانيم که چرخش مواضع شما را بايد چگونه تحليل کنيم؟!
شما در اين مصاحبه همچنين پا را فراتر گذاشته و رسماً و علناً پروژه دو پاره سازي جامعه در آستانه انتخابات را کليد ميزنيد و با دستهبندي مردم به "اين طرفيها" (طرفداران دولت و نيروهاي فرهيخته و جوانان و تحصيلکردهها که مرجع شدهاند!) و "آنطرفيها" (که نياز به حاکمشدن عقلانيت دارند! و فضاي امن را ناامن ميکنند!) ميگوييد: «آنچه که ما هم ميفهميم و گزارشهايي هم که به ما ميدهند، اين است که اميد مردم در اين انتخابات بيشتر از انتخابات دو سه دوره گذشته است؛ علتش هم اين است که در انتخابات قبلي که حضور پيدا کردند، نتيجه گرفتند و بايد اين را دليل خوبي بگيريم. بهعلاوه خيال مردم جمع است. چون "طرفداران دولت" و "طرفداران نيروهاي فرهيخته" ميدانند که در "اينطرف" اشکالي وجود ندارد و "ديگران" هم نميخواهند در اين بخش بيايند. البته آنها هم نميخواهند اين کار بشود لذا در "طرف ديگر"، "محدوديتهايي" وجود دارد. اميدوارم در "آنطرف" هم "عقلانيتي" حاکم شود که فضاي خوب و امن حاضر را به جهت خيالات واهي "ناامن" نکنند و "بگذارند هر چه مردم ميخواهند اتفاق بيفتد" چون اگر اين اتفاق بيفتد، "امنيت" ما پايدار ميشود».
يعني اگر مردم مورد نظر شما که در نامه بدون سلام در سال 88 به آنها اشاره کرديد، اين بار هم از عملکرد شوراي نگهبان و يا از نتيجه انتخابات احساس رضايت نکنند، بحران نه تنها در سطح داخل بلکه به سطح منطقه کشيده ميشود و اين بار تکفيريها و داعشيها وارد کشور ميشوند و شما از الآن در حال هشدار به تمامي نهادها هستيد، حالآنکه بايد از جنابعالي سؤال کنيم اگر اين بار هم اطلاع شما از آتش بحران آينده درست از آب دربيايد، مردم و مسئولان نظام از خود نميپرسند هاشمي رفسنجاني چه ارتباطي با تکفيريها و داعشيهاي مورد حمايت عربستان، آمريکا، ترکيه و اسراييل دارد؟ و اساساً با خوش بيني به حرفهاي شما نگاه کنيم چرا چنين در جامعه التهاب ايجاد مي کنيد؟ چرا مي خواهيد ناامني مسئله و دغدغه شود؟!
آقاي هاشمي
آنچه ذکر شد، گوشهاي از تطور جنابعالي در دهه هفتاد، هشتاد و نيم دهه نود بود، تطوري که ميتوان از آن بهعنوان تغييرات نگرشي هاشمي رفسنجاني درگذر تاريخ، يادکرد حالآنکه شما ادعا داريد من تغيير نکردم.
به نظر ميرسد جنابعالي، "سياست ترديد" را يکبار در دوران جنگ عملياتي کرديد و بهواسطه اعتمادي که فرماندهان جنگ به شما داشتند، ماجراي قبول قطعنامه را کليد زديد، بعد از دوم خرداد و در ميانه دهه هفتاد، توانستيد آنهايي که معتقد به فرستادن انديشه امام به موزههاي تاريخ بودند و حتي دشمني آشکار با شما داشتند را بهگونهاي تحمل و جذب کنيد تا در دهه هشتاد بتوانيد به کمک آنها، سياست ترديد نسبت بهسلامت انتخابات را در سال 88 کليد بزنيد تا جايي که ترديد در قشر نخبه کشور تأثيراتي داشت و همين ترديدها باعث شد تا نخبگان در حوادث 88 و فتنه بعد از انتخابات، نمره قبولي کسب نکنند لکن مردم در نهم دي سال 88 نشان دادند هنوز همان مستضعفيني هستند که با امام خميني (ره) بر سر آرمانهاي اين انقلاب بيعت ناگسستني داشته و دارند.
در حوادث سال 88، بهغيراز فتنهگري دشمنان و فريبخوردگان داخلي، دشمنان خارجي و شناسنامهدار انقلاب نيز وارد ميدان شدند و عملاً دشمن داخلي و خارجي بر يکديگر منطبق شدند.
در انتخابات جديد و بهواسطه مسئله هستهاي، همگان معترفاند مدعيان قانون مداري در سال 88، بازهم نياز به کمک و حمايت طرف خارجي دارند و طرف غربي نيز بهخوبي ميداند ضرباتي که در سالهاي اخير و بهخصوص در منطقه از محور مقاومت ديده است، متأثر از تدبيرهاي وليفقيه زمان است، لذا بايد براي موفقيت و رسيدن به اهداف آتي، با جايگاه و شخص رهبري وارد جنگ شود، رقابتي که نياز دارد بهواسطه سرپلهاي ايجاد شده در داخل، عملياتي شود.
بعيد است شما ندانيد که نفوذ آمريکايي و بزک کردن چهره آمريکا در اين سطح با چه هدفي است. آنها در راهبرد خود بايد سياست ترديد و اعتماد به آمريکا، از قشر نخبه را، وارد فضاي مردمي و کوچه و بازار کنند و براي اين مسئله، نياز دارند تا انتخابات خبرگان رقابتي جلوه کند تا با استفاده از تاکتيک تحريم هراسي، به مردم بگويند مشکل اصلي در مديريت کلان کشور است لذا بايد براي رهبري تصميمگيري شود و رقابت اصلي در مجلس خبرگان است، اينجاست که بحث شوراي رهبري، بحث نظارت بر رهبري، بحث دوقطبي کردن فضاي جامعه در نزديکي انتخابات خبرگان، علامت سؤال و نگرانيهاي جدي در ذهن دلسوزان ايجاد ميکند و نمي خواهند هاشمي رفسنجاني بازي گر يا يکي از بازيگران اين صحنه شود.
آقاي هاشمي
هنوز فرصت باقي است. به پاس خدمات و مجاهداتي که داشته ايد خواهش ميکنم برويد و پيام هاي تاريخي حضرت امام خميني ( ره) در رابطه با آقاي منتظري را مطالعه کنيد. خصوصاً پيام به اولين خبرگان رهبري و پيام سال 65 به آقاي منتظري و پيام به ملت ايران ابتداي سال 68 و پيام عزل آقاي منتظري از قائم مقامي رهبري در 06/01/68 که سراسر درس و عبرت است، گويي براي امروز صادر شده.
جناب هاشمي
شما که مرتباً دم از عقلانيت و دوري از ايجاد هزينه با اظهارات غيرلازم ميزنيد، چطور به خود اجازه داديد که با طرح چنين جملات نسنجيدهاي براي دشمن مستندسازي کنيد. هيچ بعيد نيست که دشمنان قسمخورده اين ملت چند صباح ديگر نظام اسلامي را با استناد به همين جملات شما به چالشي جديد وارد کنند؛ در آن صورت چه جوابي براي ملت ايران، تاريخ، آيندگان و از همه مهمتر در پيشگاه خداوند متعال خواهيد داشت.
جناب هاشمي
آنچه تقديم شد اشاراتي به مواضع و عملکرد شما بود و قطعاً همه ممکن است اشتباه کنند و متوجه شوند و جبران کنند و اين اشکال ندارد . ولي آنچه مورد مذمت است، اين است که فرد يا افرادي در شأن و منزلت شما مواضع يا عملکردي داشته باشند که، نقطهاي نبوده بلکه دائماً تکرار شود و از حالت نقطه به خط تبديل شود و بر آن اصرار ورزد. لذا از باب توصيه به حق از شما مي خواهم بخاطر خدا با خداي خود خلوت کنيد. به اهل بيت معصومين(ع) توسل جوييد و مواضع خود را با امام(ره) عزيز و رهبر معظم انقلاب که هر دو نائب حضرت وليعصر(عج) هستند و شما از متصل شدن اين انقلاب به نهضت جهاني ايشان سخن گفتيد، مرور و مطابقت نماييد و با شهامت آنچه مغاير مباني انقلاب و اين دو بزرگوار در فکر و عمل شماست در پيشگاه خداوند تبارک و تعالي و حضرات معصومين(ع) توبه کنيد و در پيشگاه ملت ايران مواضع خود را اصلاح کنيد و به قطار اين انقلاب برگرديد. والله امت حزب ا... و مردم انقلابي ايران از اين بازگشت خشنود مي شوند، روح امام راحل(ره) خشنود مي شود، قلب رهبري شاد مي گردد، دشمنان، نظام سلطه و ايادي داخلي و خارجي شان ناکام مانده و ضربه اساسي را مي خورند و خط نظام سلطه، نفوذ، فتنه و انحراف در داخل کور مي شود و قطار انقلاب به سمت آرمانهاي بلندش با سرعت بيشتر به حرکت در خواهد آمد. ولي اگر چنين نکنيد، خدايي ناکرده آتش فتنهاي که از اظهارات و اقدامات و مواضعتان بوجود آورديد، اول دامان خود شما را خواهد گرفت و طبيعتاً هر گونه توقعي بيمعناست . ان شا الله بتوانيد با توبه انقلابي و فاصله گيري از اطرافيان نااهل و مأيوس کردن دشمنان « ظلم بزرگي » که به امام (ره) و شهدا و رهبري و ملت ايران در اثر فتنه سال88 و بعد از آن شد تا اندازه اي جبران کنيد.
به قول خودتان :
سر چشمه شايد گرفتن به بيل چو پر شد نشايد گرفتن به پيل
خدايا به ما توفيق ده که يک لحظه از مسير امام (ره) و رهبري و شهدا جدا نشويم.
خدايا به ما توفيق ده که يک لحظه از مردم مظلوم و محروم و مستضعف جدا نشويم.
خدايا ما را از شرّ ظواهر دنيا و قدرت طلبي و اشرافيت و تکبّر نجات ده.
خدايا ما را از شرّ ظواهر پرزرق و برق دنيا و قدرتهاي جهاني نجات ده.
خدايا ما را از شرّ خنّاسان و دجّالها و شياطين و نفس اماره و شبکه نفوذ نجات ده.
خدايا ما را از شرّ اطرافيان ناباب و خودخواه که حاضرند براي تأمين منافع خود ملّتي را به آتش بکشند نجات ده.
خدايا مپسند که اصحاب امام (ره) به ملت ايران، به شهدا، به رهبري و به اسلام عزيز خيانت کنند.
خدايا شک و ترديد نسبت به مکتب نوراني امام (ره) و رهبري و شهدا را از ما دور کن.
خدايا دنيا و آخرت ما را در مسير محمّد (ص) و آل محمّد (ص) قرار ده و يک لحظه ما را به خود وا مگذار.
خدايا امام(ره) و شهدا و رهبري و در رأس آن حضرت بقيه الله الاعظم (عج) را از ما راضي و خشنود گردان.
والسّلام علي من اتّبع الهدي
فرزند کوچک امام خميني (س)
سرباز رهبر
خادم ملت
حسين فدائي
به مناسبت سالگرد بزرگداشت يوم الله نهم دي
دي 1394
انتهاي پيام/